مدتی است که یک تحلیل و تبیین سیاسی از جدال و کشمکش میان بخشهای متفاوت جناح راست رژیم اسلامی به تصوری رایج در بخشهایی از اپوزیسیون راست و محافظه کار و ملی – اسلامی و همچنین در بخشهایی از جامعه تبدیل شده است. این کشمکش بر اساس تخاصم فرضی میان "سپاه" و "آخوندها" استوار است. این تبیین متعاقبا به نتایج سیاسی و سمت گیری های معینی نیز منجر میشود که ماحصل آن دفاع از "جناح" آخوندها در مقابل "جناح" سپاه است.
در یک بررسی عمومی از جدال جناحهای رژیم اسلامی در شرایط کنونی باید به نکات معینی در این راستا اشاره کرد. آیا چنین تبینی بیانگر واقعیت کشمکشهای درونی باندهای جناح راست است؟ چرا چنین تبیینی؟ به واقعیت کشمکشهای کنونی درون جناح راست و برجسته شدن نقش سپاه چگونه باید نگریست؟ بعلاوه به چند سئوال جانبی نیز باید پرداخت: آیا پروژه کنار گذاشتن "آرام" آخوندها یک امکان در تغییر و تحولات جناحهای رژیم اسلامی است؟ آیا رژیم اسلامی بدون دستگاه مافیایی آخوند قادر به بقا و حفظ تعادل خود است؟
مولفه های تحلیلی
معمولا گفته میشود که "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" امروز به یک نیروی تعیین کننده و مستقل در جناح راست رژیم اسلامی تبدیل شده است. نیرویی که دارای منافع سیاسی و اقتصادی ویژه خود است. و از قرار جریانی هم در سطح حاکميت اسلامی نماینده سیاسی و اقتصادی نیرویی است که در سپاه پاسداران گرد آورده شده است. حضور برخی از نیروهای سپاه در کابینه احمدی نژاد و یا قرار گرفتن برخی از عناصر سابقا سپاهی در استانداریها و فرمانداریها دلایلی در دفاع از این تحلیل هستند. از طرف دیگر بدست گرفتن برخی از قراردادهای تجاری و یا واگذاری برخی از صنایع دولتی به بخشهایی از سپاه از قرار دلایل غیر قابل انکار وجود این نیرو به مثابه یک نیرو و جناح مستقل در صفوف جناح راست رژیم اسلامی است.
اما مبانی این تحلیل به این محدوده خلاصه نمیشود. در این تحلیل سپاه پاسداران نه تنها دارای منافع سیاسی و اقتصادی ویژه خود است بلکه از قرار نیرویی برای کنار زدن و یا حاشیه ای کردن جریان و "لایه" آخوندها در حکومت رژیم اسلامی است. میگویند سپاه مدعی است که آخوندها انقلاب اسلامی را رهبری کردند اما سپاه برای استقرار و حفظ حکومت اسلامی "جنگیده" است. و از قرار اکنون سهم خود را از چپاول اموال مردم و ثروت اجتماعی میخواهد. میگویند اکنون دوره ماست. بعضا احمدی نژاد را نماینده این جناح و تعرض سپاه برای تصرف قدرت سیاسی رژیم اسلامی میدانند.
این تحلیل به استنتاجات معین و ویژه ای هم در اپوزیسیون راست محافظه کار و جریانات ملی – اسلامی منتج میشود. حزب مشروطه این اقدام را "خطری" همه جانبه میداند و اعلام کرده اند که در مقابله با آن حاضرند از دستگاه مافیایی "روحانیت" در حکومت اسلامی دفاع کنند. این تحلیل در عین حال یک رکن امروزی تحلیل جریانات ملی – اسلامی و توده ایستی از کشمکشهای درون جناح راست حکومت است. در بررسی و نقد این تحلیل به چند مساله باید اشاره کرد :
جایگاه سپاه در جناح بندیهای رژیم
١ - سپاه پاسداران یک نیروی مستقل سیاسی و اقتصادی قائم به ذات در درون حاکمیت رژیم اسلامی نیست. یک رکن حاکمیت رژیم اسلامی است. اصلی ترین نیرو و ابزار حفظ و بقای رژیم اسلامی است. همان نقشی را بطور مثال ایفا میکند که گارد جمهوریخواه صدام حسین و یا گارد جاویدان رژیم شاه ایفا میکرد. این ارگانها جریاناتی هستند که در دفاع از حکومت معینی شکل داده شده اند٬ رسالت و فلسفه وجودیشان حفظ رژیم سرکوبگر حاکم و مورد نظر است. الصاق نوع خاصی از سیاست و فلسفه حکومتی به این جریان به معنای فراتر رفتن از واقعیت وجودی و موجودیت سیاسی این ارگان سرکوبگر است.
۲ - سپاه یک نیروی یکدست و یکپارچه نیست. منعکس کننده و بازتاب دهنده گرایشات متفاوت در حاکمیت رژیم اسلامی است. دستجات متفاوت سپاه دارای تعلق سیاسی جناحی خاص خود هستند. اما راس و ستون فقرات این جریان امروز تحت کنترل دار و دسته خامنه ای و راس حاکمیت رژیم اسلامی قرار دارد. انتصابات سیاسی و تغییر و تحولات اخیر در سپاه تماما تحت فرماندهی خامنه ای صورت گرفته اند و فرماندهی سپاه اساسا در زیر مجموعه اختیارات خامنه ای قرار دارند. قرار دادن منافع مستقل سیاسی و اقتصادی برای سپاه و رسالتی در تقابل با "آخوندها" و یا ولایت فقیه برای این جریان با واقعیات وجودی و آرایش سیاسی و سلسله مراتب حکومتی رژیم اسلامی بهیچوجه خوانایی ندارد. اقدامات و عملکرد سپاه تمام تحت کنترل باند خامنه ای و شرکاء قرار دارد.
بعلاوه سپاه یک ارگان نظامی و مذهبی است. کودتای نظامی توسط نیروی نظامی یک واقعیت وجودی این ارگانها در کشورهای استبداد زده بوده است. اما نیروی نظامی در تاریخ حاکمیت سیاسی در ایران عمدتا به غیر از جریان رضا شاه٬ یک جریان اخته و عقیم بوده است. از چهارسو دامنه مانورش به همین دلایل کنترل و محدود شده است. "عدم دخالت سپاه در سیاست" یک پایه جلوگیری از سمت گیری سیاسی و جناحی این جریان در دوران شکل گیری آن و در زمان خمینی بود. از این رو آخوند در تار و پود دستگاه سپاه تنیده شده است. سپاه فلسفه وجودیش حفظ و بقای رژیم اسلامی است. ابزارش هم سرکوب بمنظور تامین این هدف است .
۳ - قرار داده شدن برخی از عناصر سابق سپاه در پستهای متفاوت حاکمیت سیاسی نشان تعرض "سپاه" ارتجاع اسلامی برای تصرف قدرت سیاسی در حاکمیت رژیم اسلامی نیست. نشان به ته دیگ خوردن کفگیر عناصر سیاسی "وفادار" راست برای اداره امور جاری در حاکمیت سیاسی رژیم اسلامی است. و از طرف دیگر نشان تلاش بخشهایی از جناح راست برای گسترش نقش نیروهای این ابزار سرکوب در پروژه بقای رژیم اسلامی است. جناح راست میداند که بدون ابزار سرکوب یک روز هم نمیتوانند بقای ننگین حکومت اسلامی را تامین کنند. از این رو سهیم کردن بیشتر بخشهای مختلف عناصر کلیدی این ارگان در کل حاکمیت سیاسی رژیم اسلامی اقدامی در جهت استراتژی جناح راست برای حفظ حاکمیت رژیم اسلامی است.
همانطور که جناح اصلاح طلب حکومتی بمنظور تامین شرایط بقای حاکمیت اسلامی به دنبال گسترش پایه های رژیم اسلامی در صفوف جریانات ملی – اسلامی است. همواره تلاش کرده است این نیروها را در زیر چتر خود چه در زمان دوم خرداد و در دوران جنبش سبز بسیج کند٬ جناح راست حاکمیت هم بمنظور پیشبرد سیاست قمه کشی و بستن شمشین خونین اسلام نیازمند حفظ و اتکاء همه جانبه به نیروی سپاه پاسداران در فعل و انفعلات سیاسی حکومت اسلامی است.
۴ - واقعیت وجودی جمهوری اسلامی ایران چنان با جریان مافیایی "روحانیت" و "آخوند" در هم تنیده شده است که تصور حاکمیتی اسلامی بدون آخوند دور از ذهن است. به این اعتبار بعضا میتوان حکومت اسلامی در ایران را حکومت اسلامی – آخوندی نامید. آخوندها در راس اکثر قوا و نهادهای حاکمیت رژیم اسلامی قرار دارند. این ویژگی ها به حکومتی اسلامی بدون آخوند و یا آخوند در حاشیه امکان پایداری بسیار ضعیفی میدهد. اگر چنین شکل حکومتی در عراق یا در نوار غزه و پاکستان و افغانستان میتواند یک واقعیت سیاسی باشد در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی از احتمال بسیار ضعیفی برخوردار است.
بعلاوه کدام پروسه سیاسی میتواند آخوندها را از حاکمیت سیاسی حذف و به یا به کناری بزند و بتواند این پروژه را "آرام" و بدون "تکانهای شدید سیاسی" طی کند. واقعیت این است که آخوند در جامعه ایران یک پدیده منفور و مورد انزجار عموم است. مردم علی العموم از این پدیده متنفرند. هر پروسه سیاسی که منجر به کنار زده شدن علنی و عملی این جریان از حاکمیت سیاسی شود از جانب جامعه بمثابه سیگنالی بمنظور تعرض به بساط آدمکشی آخوندها و کل حکومت اسلامی تعبیر خواهد شد. این پروسه ای است که بخشهای مختلف رژیم اسلامی علاوه بر عدم نیت فاقد ظرفیت و توان لازم برای به سرانجام رساندن آن هستند .
از طرف دیگر دستگاه مافیایی "روحانیت" در ایران هم یک جریان یکدست و یکپارچه نیست. هزار پارچه و چند تکه است. همانطور که ما شاهد وجود آخوندهای "درجه اول" در حمایت از جریان اصلاح طلب حکومتی و جریان موسوی بودیم٬ باندهای دیگر رژیم اسلامی هم در برگیرنده جناحهای مختلف "روحانیت" در تعریف تعلق سیاسی و جناحی خود هستند.
۵ - فراهم کردن امتیازات اقتصادی برای نهادهای مخلتف سپاه پاسداران را نه به معنای منفعت خاص و "قشری" این ارگان در تمایز با سایر جناح ها و باندهای رژیم اسلامی بلکه اساسا به معنای اهرمی در تقسیم ثروت اجتماعی و دسترنج جامعه در میان خودی ها و نیروهای حافظ رژیم اسلامی ارزیابی کرد. رژیم اسلامی با تبدیل سپاه به ارگانی که نقش اقتصادی هم عهده دار است از یک طرف توانسته است سهمی از غارت اموال مردم را در اختیار نیروی سرکوب رژیم اسلامی قرار دهد و از طرف دیگر توانسته است سرنوشت این افراد را علاوه بر سرنوشت این نهاد هر چه بیشتر به سرنوشت رژیم اسلامی گره بزند. یک فاکتور در این چهارچوب سرنوشت ارتش در دوران پایانی حکومت شاه است. ارتش پس از یک دوره سرکوب اعتراضات مردم به سرعت دچار شکاف و انشقاق شد. بطوریکه توان مقابله خود را با جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم عملا از دست داد. جناح راست رژیم اسلامی بمنظور عدم مواجهه با چنین شرایطی در سپاه تلاش کرده است که الگوی متفاوتی از نیروی سرکوبگر بدست دهد. قرار دادن امتیازات و امکانات مالی ویژه برای بخشها و افراد این ارگان اساسا در خدمت چنین اهدافی است. این الگو از زمان رفسنجانی در دستور کار رژیم اسلامی قرار گرفت و در دوران احمدی نژاد از شتاب بیشتری برخوردار شد. همین الگو را هم٬ هر چند به درجاتی کمتر٬ در ارتباط با وزارت اطلاعات و امنیت رژیم اسلامی به پیش بردند.
۶ - جناح بندیها و آرایش جریانات رژیم اسلامی اساسا سیاسی است. آرایش درونی رژیم را در هر دوره باید اساسا با معضلات پیشاروی رژیم اسلامی ارزیابی کرد. واقعیت این است که مساله محوری رژیم اسلامی حفظ و تداوم و بقای خود است. رژیم اسلامی با مردمی مواجه است که حکم به سرنگونی اش داده اند. خواهان سرنگونی اش هستند و خیزش توده ای در یک سال و نیم گذشته گوشه ای از موجودیت جنبش سرنگونی طلبی مردم در جامعه بود. مقابله با این واقعیت مبنای شکل دهی جریانات درون رژیم اسلامی است. هرگونه تبینی از جناحهای رژیم اسلامی که مبانی پایه ای خود را از این واقعیت عظیم شروع نکند به اصلی ترین حقیقت سیاسی جامعه نپرداخته است.
اگر امروز سپاه پاسداران و ارگانهای سرکوب مستقیم این رژیم نقش برجسته تری در فعل و انفعالات حکومتی ایفا میکنند٬ این واقعیت نشان تضعیف موقعیت رژیم اسلامی در جامعه و کمرنگ شدن نقش سایر نهادهای رژیم در شرایطی است که سرنوشت حکومت به اعتراضات مردم وابسته شده است و به خیابانها کشیده شده است. اتکاء هر چه بیشتر رژیم اسلامی به سپاه و نیروی اصلی سرکوبش را اساسا در این چهارچوب باید مورد ارزیابی قرار داد. رژیم در مواجهه با مردم ناچار شده است آرایشی مناسب در شرایطی که با حکم مرگ روبرو است را بخود بگیرد.
۷ - قرار دادن سپاه در مقابل "روحانیت" یک رکن تبیین سیاسی جریانات اصلاح طلب حکومتی از تغییر و تحولات حکومتی و ابزاری در خدمت تعرض به جناح احمدی نژاد است. جناح راست برای حفظ موقعیت خود و رژیم اسلامی دست به تصفیه های وسیعی در درون سپاه زد و برخی از نیروهای مدافع جناح اصلاح طلب را از پستهای کلیدی این جریان کنار گذاشت. فریادهای اصلاح طلبان و تکرار این سیاست خمینی که "سپاه در سیاست دخالت نمیکند" کارآیی چندانی در مقابله با این تعرض جریان راست در حاکمیت نداشت. از این رو تضاد فرضی "سپاه در مقابل آخوند" را علم کردند. با این امید که بتوانند بخش عمده دستگاه آخوند را در وحشت از حذف در کنار خود قرار دهند.
۸ - سیاست دفاع از "آخوند" در مقابل "سپاه" یک سیاست تماما ارتجاعی است. آن جریاناتی که در اپوزیسیون ملی – اسلامی و یا جریانات مشروطه خواه به دنبال چنین سیاستی هستند نه تنها ضدیت خود را با مردمی به نمایش میگذارند که برای برچیدن کل بساط اسلام و حکومت اسلامی و آخوند و سپاهی و سایر اجزاء این کابوس سیاه به میدان آمده اند بلکه قابلیت خود را در قرار گرفتن در کنار کثیف ترین نهادهای جامعه ایران نشان میدهند. این سیاست تنها یک بی آبروئی و افتضاح سیاسی برای مبلغین و مدافعین آن بدنبال خواهد داشت . *